، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرمان

هواتو كردم....

هواتو كردم من حيرون تو اين روزا هواتو كردم دلم مي خوادت مي خوام بيام تو آسمون دورت بگردم هوايي مي شم همون روزا كه مي بينم هوامو داري مي خوام بدونم تا كي مي خواي ببيني و بروم نياري دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسي نمي ذاري كه تنها شم تو رو من خيلي حساسي دلمو دست تو دادم دلمو آسموني كن هميشه مهربون بودي دوباره مهربوني كن  
1 ارديبهشت 1393

دلتنگ باباییم

پنج روزی ست که میهمان خانه مادربزرگ هستیم اما دلمان عجیب برای خانه کوچکمان تنگ شده. خانه که هستیم مرتب بهانه داریم. بهانه نبودن نفسش در فضای خانه. دائما شکوه می کنیم و گله گذاری از وقت محدودی که در خانه و در کنارمان می گذراند. تا به امروز اینطور تصور می کردم که این تنهایی ست که ما را محتاج شنیدن صدای گرمش، کلمات محبت آمیزش و عطر تنش می کند. این تنهایی ست که ما را همیشه منتظر شنیدن صدای چرخش کلید در قفل در نگه داشته ست. اما........ حالا اینجاییم در کنار پدربزرگ، مادربزرگ، دایی و سایر دوستان و اقوام. اما دلمان جای دیگری ست. همه هستند و فقط او نیست. اما کفه نبودنش سنگین است. تنها نیستیم ولی باز هم بهانه نبودنش آزارمان می دهد. دلما...
11 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان می باشد