، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرمان

يكسالگي يعني چه

يكسالگي يعني اولين قدم هاي بي تكيه گاه يكسالگي يعني رفتن بالاي مبل ها و خاموش و روشن كردن چراغ ها يكسالگي يعني خاموش و روشن كردن گاز و ماشين لباسشويي يكسالگي يعني بيرون ريختن وسايل داخل كابينت و كمدها در چشم بر هم زدني يكسالگي يعني تست مزه هر چيزي كه روي زمين و زير ميزهاست يكسالگي يعني علاقه زياد به سطل آشغال آشپزخانه و خوراكي هاي دور ريخته داخل آن يكسالگي يعني حركات موزون بعد از شنيدن آهنگ يكسالگي يعني عاشق سي دي بي بي انيشتين بودن يكسالگي يعني آويزان شدن از ميز تلويزيون و تماشاي از فاصله 5 سانتي متري يكسالگي يعني نه نه گفتن به غذا يكسالگي يعني همه جا به دنبال مادر يكسالگي يعني تونل زدن پشت مبل ها و ميزها يكسالگي يعن...
24 دی 1392

تولد يكسالگيت مبارك

امروز روزي ست متفاوت از همه روزها امروز سالروز تجربه حسي ست شيرين تر و لذت بخش تر از همه حس هاي قشنگ و خواستني امروز سالروز به دنيا آمدن موجودي ست كه از وجود من است خواستني تر و عزيزتر از هر آنچه در اين دنياست امروز سالروز روزي ست كه به لطف پروردگار بي همتا وجودش از وجودم جدا گرديد و قلب و روح و جانم را نيز تا ابد با خود برد مي بويمش و مي بوسمش و به جان مي فشرمش  خدايا سپاسگذارم به خاطر زيباترين و قشنگ ترين هديه اي كه بر ما ارزاني داشتي   تولدت مبارك عزيزم ممنونم از اينكه به دنياي ما آمدي و روزهاي زندگيمان را پر از حضور زيبايت كردي ...
21 دی 1392

شيطنت هاي پسري در آستانه يك سالگي

فقط حدود يك ماه تا پايان يكسالگي دردانه مادر باقي مانده ست. باورش برايم سخت ست زمان چه زود گذشت سخت اما خيلي شيرين. پسركم اين روزها شاد ست و پرانر‍‍ژي. پر از نشاط و زندگي به قول خاله اليماي عزيز "الانه كه از چشماشون يه شيطون كوچولو بياد بيرون". به دنبال مادر در آشپزخانه ست و مرتبا دكمه ها و درب ماشين لباسشويي، آينه اجاق، لوازم داخل كابينت ها و درب فاضلاب كف آشپزخانه رو مورد التفات قرار مي دهد. به شدت علاقمند به خوراكي هاي داخل سطل زباله ست و هر از گاهي كه مادر حواسش نيست پاتكي به خوراكي هاي دور ريخته شده مي زند. اي بلا ....... نكن مادري ..... تميز نيست وظيفه سنگيني بر عهده دارد و مرتبا مشغول جا به جا كردن صن...
19 آذر 1392

اولين سلماني

سلام بر آقا كوچولوي شيطون مادر عزيزكم ديروز براي اولين بار براي كوتاهي مو به اتفاق عمو عادل مهربان به سلماني رفتيم. پسر بسيار خوبي بودي ودر يك كلام آقا بودي آقاااااااااااااااااااا. بغل عمو عادل مهربان نشستي و البته با كمي غر و لند به آقا محمد اجازه دادي تا موهات رو مرتب كنه. به به چه خوشتيپ ست اين آقا پسر اميدوارم هر چه سريعتر ژاي بابايي خوب بشه تا سري بعد مردونه مردونه بريد براي اصلاح موهاتون.   ...
19 آذر 1392

برنامه غذايي دردونه

امروز مي خواهم براي جان جانانم براي پسرك دلبندم برنامه غذايي ش رو بنويسم : صبحانه شما معجوني درست كرده شامل جوانه گندم، برنج، خرما، كره پودر بادام ميان وعده پوره سيب و كدو ناهار يه آش خوشمزه سبزي آش، فيله مرغ، رشته آش، نخود، لوبيا، ماست دسر با بيسكويت مادر، موز، پودر بادام، سيب و اب سيب   به به ...
4 آذر 1392

آرمان در دهمين ماه تولدش

اما بگويم از شازده كوچولوي خانه ما وروجك خانه ما اين روزها كه مي رود دهمين ماه تولدش را به پايان برساند به شيريني باقلوا شده است. ديگر بغل نمي خواهد اصلا و ابدا. به جايش مي خواهد آزاد و رها مبل و ديوار را بگيرد و راه برود، در كمدها را باز كند و محتواتشان را بيرون بريزد. به محض اينكه مادر اسباب بازي هايش را در سبدشان ريخت خود را رسانده و دوباره آن ها را بيرون بريزد. اولين سرماخوردگي اساسي عمرش را تجربه مي كند. دندان بالايي اش درآمده و 3 دندانه شده است. به محض ديدن سيني و بشقاب غذاي بزرگترها هر جا كه باشد خودش را رسانده و دست به سوي آن دراز مي كند. سحرخيز ست و ساعت 6:45 به اتفاق مادرش راهي مهدكودك مي شود. خاله حميده مهربان از او ...
18 آبان 1392

سلامتي نعمتي كه قدرش را نمي دانيم

پسرك عزيزتر از جانم بسياري اوقات در زندگي ما آدم ها پيش مي آيد كه نعمت هايي كه در اختيارمان هست به چشممان ديگر نعمت نيست. به سبب تكرارشان عادي و بي ارزش شده اند. فراموش كرده ايم كه تا چه اندازه مهم و با ارزشند. اين طور تصور مي كنيم كه پيش فرض زندگيمان مثل پيش فرض متغيرها در برنامه هاي كامپيوتري، همينطور سالم و سلامت و برخوردار از آن ها تعريف شده است. نه..........اين چنين نيست. همين كه مي توانيم نفس بكشيم راه برويم بايستيم حرف بزنيم گوش بدهيم و و و خيلي چيزهاي ديگر نعماتي هستند كه به سادگي از كنارشان مي گذريم و زماني متوجه اهميت شان خواهيم شد كه ديگر خدايي ناكرده نداريمشان. اينها كه مي گويم همه سرچشمه از يك تماس تلفني ست آن هم با م...
18 آبان 1392

روزهاي سخت

پسركم بعد از مدت هاي طولاني مي خواهم برايت بنويسم. مرا ببخش كه اين زمان طولاني شد قطعا اگر برايت بگويم از آن چه كه اين روزها بر ما گذشته از مادر دلگير و ناراحت نخواهي شد. خلاصه مي گويم چرا كه مجالي براي شرح و بسطش نيست و البته دانستننش هم لذت بخش نيست. ماجرا از شب شوم 14 مهر آغاز شد شبي كه شما در خواب ناز بودي و من در حال رتخ و فتخ امور منزل تا بابا برسد از كلاس اسكيت.تا اندكي در كنار هم باشيم. صداي زنگ تلفن و بعد صداي بابا كه تلاش مي كرد آرام باشد. خلاصه بابا تا چند شب بعد هم به انتظار مادر پايان نداد و نيامد. قلب مادر دو تكه شده بود تكه اي در كنار تو و تكه اي ديگر در كنار بابا. روزهاين پر شده بود از دويدن هاي بين خانه و بيمارستان. ...
18 آبان 1392

هفته ای پربار

این هفته از ابتدا تا به امروز که هفته ای بسیار پربار برای پسرک نازنین مادر بوده. از چهار دست و پا رفتن شروه شده و به گرفتن میز و صندلی و تلاش برای ایستادن و قدم برداشتن با تکیه گاهی مثل مبل رسیده . به قول عمو مهدی این هفته نقطه عطفی در زندگی پسرکم بوده ست. بالاخره با توافق پدر و مادر و همفکری و حساسیت زیاد مهدکودکی برای شازده پسر در نزدیکی محل کار پدر و مادر انتخاب و رزرو شد. این روزها شازده کوچولو به خوابیدن بر روی شکم بسیار علاقمند شده. صاحب یک پستانک جدید شده و به قول پدر مهربان پستانکش مثل ناموسش ست.     ...
2 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان می باشد