، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرمان

پاييزي ديگر از راه رسيد....

1393/7/1 13:47
نویسنده : مامان آرمان
157 بازدید
اشتراک گذاری

پاييزي ديگر از راه رسيد. در كنار هواي خنك و برگ هاي رنگ به رنگ درختان و شلوغي خيابان ها، روزها هم زود زود به انتها مي رسند و هنوز دلبرك را  در شيرين ترين روزهاي زندگي اش به قدر كفايت نديده و نبوييده اي كه زمان به اتمام مي رسد و تو مي ماني و  دلتنگي هايت. ارزو داشتم كه بعد از اتمام كار و پيوستن به دردانه ام كار ديگري نداشتم.  نگران نظافت خانه و  شام و غيره و غيره نبودم تا تمام ساعت هاي اندك مانده از روزم را به بازي و در اغوش كشيدن آرمانم مي گذراندم .

كاش اول فكري به حال دل و ذهن پر از فكر و نگراني مادران مي كرديم و بعد تشويق به داشتن فرزند بيشتر .

چه حيف كه حداقل ها هم نيستند مثل مهد كودكي در محل كار. تا رفع دلتنگي و نگراني كني هر موقعي كه دلت آرام و قرار نداشت، تا نگران ترافيك مسير برگشت براي رسيدن به جگر گوشه نباشي، كه دلت شور چشم به راه بودن عزيزت را نزند،‌ كه غصه نخوري كه پسر كوچكت اولين بچه صبح و آخرين بچه عصر نباشد، كه نگويد كسي نيامده و من اولين هستم، كه همه رفتند و هم هنوز مانده ام.

اين روزها عجيب وجدانم بيشتر از روزهاي ديگر به درد آمده جوري كه هر صبح مي خواهم فارغ از اينكه آقايان مديران چه مي گويند و چه مي انديشند او را با خود به محل كارم ببرم شايد دلم فقط و فقط كمي آرام گيرد.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان می باشد